سخنان بزرگان برگرفته از وبلاگ مادر
نوشته شده توسط : علیرضا ودیعی

سخنان بزرگان

 

من سياه ترين روزها را اميد بخش ترين زمان ها ديدم

زيرا زيباترين باران ها از سياه ترين ابرها مي بارد


من هيچ ورزشي را براي « قلب » سودمندتر

ازخم شدن و گرفتن دست « افتادگان » نديدم


شاهين تيز پروازي را در قفس اسير ديدم . او  مي ناليد : اما نمي دانم از

 داشتن بال دراز يا نداشتن مجال پرواز ؟ زيرا هر دو دردناك اند وعامل هلاك !


رزوگار را گران ترين آموزگار ديدم . او به هر دانش آموز كه تجربه  مي آموخت

عمرش را به بهاي حق التدريس از او مي گرفت !


دانش زده اي را ديدم كه سهم او از :« اقيانوسي از فهم »

تنها « فانوسي زا وهم »بود . محفوظاتي چون غل و زنجير

دست و پاي فكرش را بسته و شخصيتش را درهم شكسته بود.


حقيقت چون نور آفتاب است كه از هر روزنه كه بتابد بيانگر يك پيام است


در جایی که همه زغال فروش شده اند و دیگران

 

را سياه ميكنند بيا كمي از مد فتاده باشیم !

سپید بمانیم


من مهر و محبت را سرمايه اي ديدم كه هيچ گاه از هزينه

كردن آن پيشيمان نشده ام .


من نادان ترين فرد را كسي ديدم كه لباسي بزرگ تر از

اندامش بپوشد و به بزرگان فخر فروشد .


من چون حقيقت و جماعت را ديدم و شناختم ، حقيقت راهمواره

يك رنگ و جماعت را هر لحظه به رنگي ديدم ، بنابراين دانستم كه

براي پرهيز از رسوايي بايد هماهنگ با حقيقت بود ، نه همرنگ با

جماعت . من هم مي خواستم همرنگ جماعت شوم اما چقدر

سخت است همرنگ جماعت شدن وقتي جماعت خودش هزار

رنگ است . . .


من زيباترين عكس ها را در تاريك ترين اتاق ها ظاهر كردم و  اين

كار اين درس را به من آموخت كه هر گاه در قسمتي تاريك از زندگي

قرار گرفتم ، بدانم كه طيبعت مي خواهد تصويري زيبا ازمن بسازد .


 در این دیار خسته کش در این دیار خسته کش
دیگر بریده نفسم هرچه تلاش می کنم
به آرامش نمی رسم به آرامش نمی رسم
در این دیار خسته کش وجود من بیهوده شد
ارثیه های عاطفی
اینجا از من ربوده شد اینجا از من ربوده شد
روز نفس نفس زنان رو به سراب می روم
خشک گلو و تشنه لب به عشق آب می روم
شب که به خانه می رسم شکسته بال و خسته جان
در غم فردای دگر
باز به خواب می روم باز به خواب می روم
از تن خشک شاخ گل توقع جوانه نیست
اسب نفس بریده را
طاقت ازیانه نیست طاقت ازیانه نیست
از گل چهره سوخته طراوتی طلب کن
برای رفع تشنگی تکیه به تشنه لب نکن
فرشته ی نجات من دیر به ما رسیده ای
کهنه شده است زخم ما کوشش بی سبب نکن
در این دیار خسته کش وجود من بیهوده شد

 

 

 

من صاحبان اخلاق را روح جامعه خود ديدم ( امرسون )

 

 

مراقب كساني باش كه ادعا ميكنند بسيار صادقند

 

 

وقـتي كسي از تو ميخواهد با او صادق باشي حرفهايش را باور نكن

 

 

 

دكتراچ جكسون

 

 

ترجمه زهره زاهدي



 





:: موضوعات مرتبط: علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی , محلی-منطقه ای , ,
:: بازدید از این مطلب : 1015
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 15 تير 1392 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: